وظایف و فعالیت هاى اساسى نوّاب خاص

انتخاب نواب خاص از سوى امام دوازدهم، در واقع ادامه و توسعه فعالیت شبكه ارتباطى «وكالت» بود كه گفتیم از زمان پیشواى نهم به صورت فعّال در آمده، و در زمان امام هادى و امام عسكرى - علیهما السلام - گسترش چشمگیرى یافته بود، و اینك در زمان امام قائم به اوج رسیده بود. وظایف و فعالیت هاى اساسى نوّاب خاص را مى ‏توان در چند مورد زیر خلاصه كرد:

الف - پنهان داشتن نام و مكان امام

گرچه امكان رؤیت حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه - در دوران غیبت صغرى براى نوّاب خاص و برخى از شیعیان وجود داشت و گهگاه دیدارهایى صورت مى‏ گرفت  امّا به دلیل مشكلات سیاسى، هر یك از نواب اربعه در زمان خود موظف بودند از بردن نام حضرت و افشاى محل او در سطح عمومى خوددارى ورزند. زیرا در غیر این صورت، جان امام از سوى حكومت وقت به خطر مى ‏افتاد. این سیاست استتار و پنهانكارى، دقیقاً بر اساس دستور و راهنمایى خود امام صورت مى ‏گرفت. چنانكه روزى ابتدأ او بدون اینكه سؤالى از حضرت در این باره شده باشد، توقیعى به این مضمون خطاب به محمد بن عثمان (سفیر دوم) صادر شد:

كسانى كه از اسم (من) مى ‏پرسند، باید بدانند اگر سكوت كنند بهشت، و اگر حرفى بزنند جهنم (در انتظار آنان) است. چه، اینان اگر بر اسم واقف شوند، آن را فاش مى ‏سازند و اگر از مكان آگاه شوند، آن را نشان مى ‏دهند. 

همچنین روزى عبید الله بن جعفر حمیرى و احمد بن اسحق اشعرى، كه هر دو از بزرگان اصحاب امامان و از شیعیان برجسته و صمیمى بودند، در دیدارى كه با عثمان بن سعید (سفیر اوّل) داشتند از وى پرسیدند: آیا جانشین امام عسكرى - علیه السلام - را دیده است؟ وى پاسخ مثبت داد. از نام آن حضرت پرسش كردند، وى از گفتن آن خوددارى كرد و گفت:

بر شما حرام است كه در این باره پرسش كنید، و من این سخن را از پیش خود نمى‏ گویم - چه اختیارى ندارم كه حلالى را حرام یا حرامى را حلال كنم - بلكه این، به دستور خود اوست، زیرا حكومت (عباسى) بر این باور است كه امام عسكرى در گذشته و فرزندى از خود باقى نگذاشته است، و به همین دلیل نیز ارثیه او را بین كسانى تقسیم كردند كه وارث آن حضرت نبودند (جعفر كذاب و مادر حضرت عسكرى) و این موضوع با صبر و سكوت امام روبرو گردید، و اینك كسى جرأت ندارد با خانواده او ارتباط برقرار كند یا چیزى از آنها بپرسد، و اگر اسم امام فاش شود مورد تعقیب قرار مى ‏گیرد. زینهار! زینهار! خدا را در نظر بگیرید و از این بحثها خوددارى كنید. 

در زمان نیابت ابوالقاسم حسین بن روح، از ابوسهل نوبختى كه از بزرگان شیعیان بود، سؤال كردند كه چگونه تو، به این سِمَت انتخاب نشدى و حسین بن روح انتاب شد؟ وى پاسخ داد: آنان كه او را به این مقام برگزیده‏ اند، خود داناترند. كار من، بر خورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسى نبن روح مكان امام را مى ‏دانستم، شاید اگر در فشار قرار مى‏گرفتم، محل او را نشان مى ‏دادم، ولى اگر اما زیر عباى ابو القاسم پنهان شود، چنانچه او را قطعه قطعه هم كنند، هرگز لباس خود را كنار نمى ‏زند! 

ب - سازماندهى وكلا

چنانكه گفتیم نمایندگان و وكلاى محلى امام در عصر غیبت - با اختیارات گوناگون و حزه‏هاى فعالیت متفاوتى كه داشتند - در مناطق تمركز شیعیان مستقر بودند و هر چند در زمان پیشواى دهم و یازدهم این دسته از وكلا معمولاً توسط وكیل اوّل با امام تماس مى ‏گرفتند، امّا در هر حال امكان ارتباط مستقیم با خود امام نیز براى آنان وجود داشت، ولى در عصر غیبت صغرى امكان ارتباط مستقیم كلاً قطع گردید و وكلاى فرعى و منطقه‏ اى امام در بلاد مختلف كه اسامى گروهى از آنان قبلاً گذشت -  ناگزیر منحصراً زیر نظر نایب خاصّ، انجام وظیفه مى ‏كردند و نامه‏ ها و سؤالات و وجوه شرعى شیعیان را توسط نایب خاص به محضر امام غایب مى ‏رساندند. چنانكه قبلاً اشاره كردم، در زمان سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان، تنها در بغداد حدود ده نفر زیر نظر او فعالیت مى‏ كردند. 

نوّاب خاصّ، در مقابل دریافت وجوه و اموال، قبض نمى ‏دادند ولى شیعیان از وكلاى دیگر قبض مطالبه مى ‏كردند. بنا به نقل شیخ طوسى، در اواخر عمر محمد بن عثمان، شخصى به توصیه او، اموال مربوط به امام را به حسین بن روح مى‏ پرداخت، و از او قبض مطالبه مى‏ كرد. به دنبال شكوه حسین بن روح از این بابت، محمد بن عثمان دستور داد كه از وى قبض مطالبه نشود و افزود: هر چه به دست ابو القاسم برسد، به دست من رسیده است. 

 

ج - اخذ و توزیع اموال متعلق به امام

نواب خاص امام، هر كدام در دوران سفارت خود، وجوه و اموال متعلق به آن حضرت را كه شیعیان مستقیماً یا توسط وكلاى محلى مى پرداختند، تحویل مى ‏گرفتند و به هر طریقى كه ممكن بود به امام مى ‏رساندند، یا در مواردى كه امام دستور مى‏داد مصرف مى‏ كردند.

در روزهاى شهادت امام عسكرى - علیه السلام - گروهى از شیعیان قم و بعضى دیگر از مناطق ایران وارد سامرأ شدند و در آنجا از در گذشت امام آگاه گشتند. این گروه، اموالى را از طرف شیعیان مناطق خود آورده بودند تا تحویل امام بدهند و وقتى از جانشین امام عسكرى پرسش كردند، بعضی ها جعفر (كذاب)، برادر امام، را نشان دادند. آنان طبق روال معمول، نشانى و خصوصیات پول ها و اموال را از جعفر پرسیدند تا معلوم شود كه وى داراى علم امامت است یا خیر؟ وقتى كه جعفر از پاسخ درماند، از تحویل اموال به وى خوددارى كردند و ناگزیر به عزم بازگشت به وطن، از سامرّأ خارج شدند.

در بیرون سامرأ، پیك سرّى حضرت بقیة الله - عجل الله تعالى فرجه الشریف - آنان را به محضر امام راهنمایى كرد و پس از تشرّف به حضور امام، بعد از آنكه حضرت خصوصیات تمامى پول ها و امول را بیان فرمود، اموال را تحویل ایشان دادند. آنگاه امام فرمود:

بعد از این چیزى به سامرأ نیاورید. من شخصى را در بغداد معین مى‏كنم، اموال را به او مى ‏دهید و توقیع توسط او صادر مى‏گردد.  از آن به بعد بود كه امام، عثمان سعید را به نیابت خاص منصوب كرد و او در بغداد وظایف خود را آغاز كرد.

د - پاسخگویى به سؤالات فقهى و مشكلات عقیدتى

حوزه فعالیت نواب اربعه تنها به مواردى كه شمردیم محدود نمى ‏شد، بلكه دایره فعالیت آنها شامل پاسخگویى به همه گونه سؤالات فقهى و شرعى، حل مشكلات عقیدتى و نیز میارزه علمى با شبهاتى مى ‏شد كه مخالفان مطرح مى‏ كردند و از این راه در تضعیف عقاید و پریشانى فكرى شیعیان مى ‏كوشیدند.

نواب خاصّ، این وظایف را با استفاده از آموزش هاى امام و دانش بسیار بالایى كه داشتند، به بهترین وجهى انجام مى ‏دادند. نگاهى گذرا به كارنامه سفارت این چهار شخصیت بزگ، ابعاد گسترده كوشش ها و موفقیت هاى آنان را در این زمینه نشان مى ‏دهد.

آنان از یك سو، وسوسه‏ هاى مربوط به انكار وجود امام را، از راه هاى گوناگون خنثى مى ‏كردند و در این راستا، گاه ناگزیر، پرده از دیدارهاى سرّى خود را امام بر مى ‏داشتند  و گاهى نیز توقیعى از سوى حضرت در این باره صادر مى ‏شد و امام در دفع شبهات مزبور به كمك آنان مى ‏شتافت. 

از سوى دیگر، سؤالات فقهى و شرعى شیعیان را به عرض امام رسانده پاسخ آنها را مى ‏گرفتند و به مردم ابلاغ مى ‏كردند. به عنوان نمونه، مى ‏توان از توقیعى نام برد كه توسط محمد بن عثمان صادر شده و طى آن به پرسش هاى «اسحاق بن یعقوب» در زمینه ‏هاى گوناگون پاسخ داده شده است.  همچنین مى ‏توان توقیع مفصلى یاد كرد كه در پاسخ به سؤالات نماینده مردم قم، «محمد بن عبدالله بن جعفر حمیرى»، صادر گردید. 

از این گذشته، گاه، نواب خاصّ، مناظراتى با مخالفان انجام داده و آنان را محكوم مى ‏ساختند و تأكید مى‏ كردند كه این پاسخ ها را از امام آموخته‏ اند. چنانكه حسین بن روح، در یك مجلس مناره، پاسخ شخصى را كه شبهه‏ اى در مورد شهادت امام حسین - علیه السلام - مطرح كرده بود، به صورت گسترده بیان نمود و فرداى آن روز با اشارهبه پاسخ مزبور، به یكى از شیعیان - كه فكر مى ‏كرد پاسخ ها تراوش فكرى خود اوست - اظهار داشت: اگر از آسمان سقوط كنم و طعمه مرغان هوا شرم یا باد تندى مرا به محل درورى پرتاب كند، در نظرم بهتر از این است كه در دین خدا رأى و نظریه شخصى خود را اظهار كنم. مطالبى كه دیروز شنیدى از حجت خدا شنیده شده است. 

همچینین وى در پاسخ پرسش یكى از متكلّمان وقت در مورد عامل شهادت امام موسى بن جعفر - علیه السلام - و اینكه آیا پیشوایان معصوم همه، با شمشیر یا با مسمومیت در گذشته‏اند و نیز راز برترى حضرت فاطمه - علیها السلام - نسبت به دختران دیگر پیامبر اسلام (ص)، توضیحات روشن و قانع كننده‏اى داد كه تحسین دانشمند مزبور را بر انگیخت و گفت: در این باره پاسخى از این بهتر و كوتاهتر از كسى نشنیده ‏ام. 

ه- مبارزه با مدّعیان دروغین نیابت

مبارزه با غلات و مدّعیان دروغین بابیت و نیابت و وكالت و افشاى ادعاهاى باطل آنان را نیز باید به فعالیت هاى نواب اربعه افزود. چنانكه درسیره امام هادى توضیح دادیم، گروهى از افراد منحرف و جاه طلب با طرح مطالب بى اساس از قبیل ربوبیت و الوهیت ائمه، مقاماتى براى خود ادعا مى ‏كردند و به نام امام از مردم خمس یا وجوه دیگر را مى ‏گرفتند و این موضوع موجبات بدنامى شیعه را فراهم ساخته و مشكلاتى براى ائمه ایجاد مى ‏كرد.

در عصر غیبت صغرى، علاوه بر اینها، افراد دیگرى پیدا شدند كه به دروغ مدعى سفارت و نیابت خاص امام بودند و در اموال متعلق به امام تصرفات بیمورد نموده و در مسائل فقهى و اعتقادى، سخنان گمراه كننده بر زبان مى ‏راندند. اینجا بود كه نواب خاصّ، با رهنمود امام، به مقابله با آنان بر مى ‏خاستند و گاه رد طرد و لعن آنان از ناحیه حضرت، توقیع صادر مى ‏شد.

ابو محمد شریعى، محمد بن نصیر نمیرى، احمد هلال كرخى، ابو طاهر محمد بن على بن بلال، حسین بن منصور حلاّج و محمد بن على شلمغانى از این گروه بودند. 

شلمغانى قبلاً از فقهاى شیعه شمرده مى‏شد و حتى كتابى به نام «تكلیف» نوشته بود، ولى بعدها به غلوّ و انحراف كشده شد و افكارى كفرآمیز مطرح كرد. از آن جمله، بر روى نظریه حلول تأكید مى‏كرد و مى ‏گفت: روحى پیامبر اسلام (ص) در پیكر محمد بن عثمان (سفیر دوم)، روح امیر مؤمنان - علیه السلام - در كالبد حسین بن روح (نایب خاص سوم) و روح حضرت فاطمه - علیها السلام - در بدان ام كلثوم، دختر محمد بن عثمان حلول كرده است.

حسین بن روح، این عقیده را كفر و الحاد معرفى كرده آن را از نوع عقاید مسیحیان در مورد حضرت مسیح شمرد و او را طرد نمود و افشار افكار باطلش او را در میان قومش رسوا ساختن. با تو جه به نقش تخریبى شلمغانى بود كه در ذیحجه سال سیصد و دوزاده، توقیعى توسط حسین بن روح در لعن و تكفیر وارتداد او صادر كردید و سر انجام در سال 323 كشته شد.



[ چهارشنبه 06 آذر 1398 ] [ 22:08 ] [ زهرا برزگری ]